تاریخ: 21 فروردین 1390 | نویسنده: Hossein
. ارتباط با مردم
نام همسرم زندگی
یاد خدا وکمک از او
پدر و مادرم را که دیدم هول شدم
ارتباط با مردم
خیلی دوست دارم با مردم راحت ارتباط برقرار کنم وشدیدا هم پیگیر این ماجرا هستم.
راستش را بخواهید در برهه ای از زمان یک رستوران کوچک تاسیس کرده بودم که بتوانم دوستانم را ببینم
اما انجا به دلایلی که بماند تعطیل شد ،اما خوب سعی مکنم از طریق یک سری مسایل دیگه بتوانم این ارتباط را برقرار کنم.
من یک خواننده مردمی و رک هستم وبی تعارف هر جا که مردم بخندند می خندم و هر جا گریه کنند من هم گریه می کنم.
به همین خاطر باید ببینم مردم کجا راحت ترند تا با من ارتباط برقرار کنند.
نام همسرم زندگی
فعلا قصد ازدواج ندارم - هرگاه مادر خوبی برای بچه هایم پیدا کردم حتما این کار را میکنم-مادر خوبی برای دوتا دخترم که مطمئنم فرزندانم دختر هستند حتی اسامی شان راهم انتخاب کردم.
یکی قصه و دیگری عشق ونام همسرم هم هر چه که خدا بخواهد باشد من به نام زندگی صدایش می کنم که اگر یک روزی اشتباهی کردم وبهش زنگ زدم گفتم سلام زندگی..خجالت بکشم که در اون اشتباه با زندگی ام حرف می زنم.
یاد خدا وکمک از او
من هم مثل هر آدم دیگه ای تو زندگی ام مشکلاتی دارم من کمک خدا رو به رضا صادقی کاملا حس کردم،در لحظاتی که مشکل دارم به یاد کلام خدا در قران می افتم که فرموده اند:
خدا پاداش می دهد سپاسگزاران را و در سخت ترین لحظات می گویم خدا شکر
و به دوستان و خانواده هایتان میگویم در لحظات سخت زندگی یک نفس عمیق بکشید و بگویید خدا را شکرت
معمولا ما ادمها عادت داریم که در لحظات پیروزی و موفقیت به یکدیگر بگوییم دیدی چی کار کردم اما در لحظات مشکلات و شکست به هم بگوییم ای بابا دیدی خدا با ما چی کار کرد؟
من نمی دونم چرا اینجوریه اما خدا کنه توی مشکلاتم بگویم خدایا شکرت.... اون وقت دیگه خدا میگه خوب پس،حالا که بنده تو لحظات سخت یاد منه پس تو خوبی ها هم یاد منه، البته ماها نباید خودمان را گول بزنیم بلکه باید از ته دل و اعماق وجود واحساسمان به یاد خدا باشیم.
پدر و مادرم را که دیدم هول شدم
من چهار تا خواهر خیلی خیلی دوست داشتنی دارم که همشون خدا رو شکر تحصیل کرده اند واهل موسیقی،یک برادر به نام محمد رضا ویک برادر 14 ساله هم دارم،پدر من حاج عباس بزرگ است که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم ونام مادرم هم هایده است،این دو تا فرشته های زندگی من وهمه دار و ندارم هستند
بزرگترین افتخار من اینه که از یک خانواده اصیلم پدر و مادرم تنها یک بار به کنسرت من امده بودند ان هم در بندر عباس اما خواهرانم وبرادرانم چند باری کنسرت های تهرانم اومدند،شاید برایتان جالب باشد من در کنسرت هاهیچ وقت اعتماد خود را از دست نمی دم و استرس ندارم
اما در کنسرت بندر عباس وقتی پدر و مادرم را دیدم هول شدم استرس داشتم که یک وقت موضوعی نباشه که خوشایند پدر ومادرم نباشه،اولین بار بود که استرس داشتم تا این حد که یه جورایی بهشون فهموندم پس از یه مدت ازکنسرت اگه میشه بروید خونه چون من دیگه نمی تونم بخونم اما اون یه باری که اومدن حضور انان برای من عشق بود،تا یادم نرفته بگویم که پدر من صدای خیلی خوبی دارد وقران را با لحن زیبایی میخواند.
موضوع: <-EntryCategory-> | تگ:


browser for best blog view










































